ساعت سه و یک دقیقه به وقت هکر نسته ، خزیدم زیر پتو ، پردهی کنار تخت رو کنار زدم باد خنک از لای پنجره میاد داخل و من کیف میکنم . چشام گرم شده بیشتر بخاطر روغنی که زدم دور چشمام . دقیقا شیش دقیقهی قبل منو خواهرم روبروی اینههامون نشسته بودیم داشتیم ماساژ صورت انجام میدادیم ، هی غر میزدم اینجوری نکن اینجوری مثه من انجام بده . شش دقیقه قبلترش ، داشتم دوتا پروانهی داخل سالن رو میکشتم تا نترسه و راحت بخوابه . شیش دقیقه قبل تر ترش داشتیم فیلم میدیدیم . داشت میگفت جرات میکنه که مثه شخصیت فیلم باشه . صبح پاشم میگمش خوبه من پروانه میکشتم تو از ترس بالا پایین میپریدی دختر . داشتم فکر میکردم خوبه بزرگ شدیم دست بر داشتیم از اذیت کردن هم دیگه .
نمیدونم چی شد حس و حالش اومد که اینجا رو باز کردم .